Miklix

Elden Ring: Glintstone Dragon Smarag (Liurnia of the Lakes) Boss Fight

منتشر شده: ۲۷ مهٔ ۲۰۲۵ ساعت ۶:۳۶:۱۴ (UTC)

اژدهای گلینت‌استون اسماراگ در ردیف میانی غول‌های بازی Elden Ring، غول‌های دشمن بزرگ، قرار دارد و در فضای باز شمال شرقی محله معبد در لیورنیای دریاچه‌ها یافت می‌شود. این یک غول اختیاری است به این معنی که برای پیشبرد داستان نیازی به کشتن آن ندارید، اما از یک آیتم کلیدی نسبتاً مهم محافظت می‌کند که برای دسترسی به آکادمی رایا لوکاریا به آن نیاز خواهید داشت.


این صفحه ماشینی از انگلیسی ترجمه شد تا در دسترس هر چه بیشتر مردم باشد. متأسفانه، ترجمه ماشینی هنوز یک فناوری کامل نشده است، بنابراین ممکن است خطاهایی رخ دهد. در صورت تمایل می توانید نسخه اصلی انگلیسی را در اینجا مشاهده کنید:

Elden Ring: Glintstone Dragon Smarag (Liurnia of the Lakes) Boss Fight

همانطور که احتمالاً می‌دانید، غول‌ها در بازی Elden Ring به سه دسته تقسیم می‌شوند. از پایین‌ترین به بالاترین: غول‌های میدانی، غول‌های دشمن بزرگ‌تر و در نهایت نیمه‌خدایان و افسانه‌ها.

اژدهای گلینت‌استون اسماراگ در رده میانی، غول‌های دشمن بزرگ، قرار دارد و یک غول فضای باز است که در شمال شرقی محله معبد در لیورنیای دریاچه‌ها یافت می‌شود. این یک غول اختیاری است به این معنا که برای پیشبرد داستان نیازی به کشتن آن ندارید، اما از یک آیتم کلیدی نسبتاً مهم محافظت می‌کند که برای دسترسی به آکادمی رایا لوکاریا به آن نیاز دارید. که انصافاً باید گفت، این هم اختیاری است، اما در چندین زنجیره ماموریت نقش دارد.

خب، من آنجا بودم، در آرامش دریاچه‌های کم‌عمق و زیبای لیورنیا را کاوش می‌کردم، اینجا غنیمتی برمی‌داشتم، آنجا به جمجمه‌ی دشمن ضربه می‌زدم، در کل فقط سرم به کار خودم بود.

اما ناگهان، به یک سازه بسیار بزرگ شبیه قلعه در وسط دریاچه برخوردم. همانطور که همه ما می‌دانیم، اگر چیزی شبیه قلعه باشد، احتمالاً قلعه است و قلعه‌ها معمولاً دیوارهای ضخیمی دارند تا از غنایم اضافی داخل آن محافظت کنند.

متأسفانه، قلعه‌ها معمولاً دروازه‌هایی دارند که باز کردنشان برای افرادی مثل من که می‌خواهند غنیمت جمع‌آوری کنند، دردسرساز است و این قلعه هم از این قاعده مستثنی نبود.

با نزدیک شدن به دروازه، مشخص شد که توسط نوعی مانع جادویی قفل شده است. خوشبختانه، درست در کنار آن جسدی با نقشه گنجی وجود داشت که محل کلید مورد نیاز برای عبور از مانع را نشان می‌داد. چقدر راحت و به طرز مشکوکی آسان.

تطبیق نقشه گنج پیدا شده با نقشه خودم از منطقه به اندازه کافی آسان بود و من به سرعت نتیجه گرفتم که باید به یک سازند سنگی در ساحل غربی قلعه غول پیکر بروم. در مسیرم به آنجا، به این فکر کردم که آیا باید گنجی را از زیر خاک بیرون بیاورم یا شاید با نوعی نگهبان بجنگم. جنگیدن بسیار سرگرم کننده تر از کندن زمین است و با توجه به اینکه پیدا کردن راه آنجا چقدر آسان بود، فکر کردم که این هم یک مبارزه آسان خواهد بود.

اما معلوم شد که کلید توسط یک اژدها محافظت می‌شود. یک اژدهای خفته، اما هنوز یک اژدها. البته. هر چیز دیگری مسلماً خیلی آسان می‌بود.

از آنجایی که با مشکلاتی که اژدهایان بدخلق می‌توانند هنگام نزدیک شدن به آنها ایجاد کنند، غریبه نیستم، تصمیم گرفتم که این فرصت خوبی برای استفاده از کمان بلندم باشد. مشکل این است که اژدهایان خودشان حملات دوربرد زیادی دارند و می‌توانند پرواز کنند، بنابراین به نوعی پوشش برای پنهان شدن پشت آنها نیز نیاز دارم، ترجیحاً از چیزی ضد آتش ساخته شده باشد تا از سوختن بیش از حد آنها جلوگیری کنم.

یک بار دیگر، به طرز مشکوکی مناسب، یک صخره کوچک‌تر درست جلوی اژدها پیدا کردم که برای پیدا کردن پناهگاه بین شلیک تیرها عالی بود. این همان نوع خوش‌شانسی است که به من یادآوری می‌کند قهرمان این داستان کیست ;-)

به هر حال، راه‌های خوب زیادی برای بیدار کردن یک اژدهای خفته وجود دارد، اما راه مورد علاقه من یک تیر به صورت است. با توجه به واکنش‌ها، قطعاً این راه مورد علاقه اژدها نیست، اما وقتی از دسترسی من به چیزی که فکر می‌کنم قلعه‌ای پر از غنیمت‌های براق است محافظت می‌کند، حرفی برای گفتن ندارد.

راستش را بخواهید، رویارویی با این اژدها از فاصله‌ی دور کمی بی‌مزه‌تر از آن چیزی شد که انتظار داشتم. فکر می‌کردم خیلی بیشتر پرواز کند، خیلی بیشتر آتش از دهانش بیرون بیاید، مجبورم کند بیشتر موقعیتم را تغییر دهم و به‌طورکلی قبل از اینکه کلید را به او بدهم، دردسر بزرگی برای کمر شیرینم باشد، به سبک یک اژدهای واقعی.

همه این کارها را انجام می‌داد، اما بیشتر اوقات نسبتاً بی‌حرکت می‌ماند و جدا از کلی نفس نفس زدن و نفس نفس زدن‌های گاه به گاه، خیلی راحت می‌توانست تیر پرتاب کند و بعد پشت صخره‌ها پناه بگیرد.

بسیاری از مکانیزم‌های مبارزه بسیار شبیه به Flying Dragon Agheel در Limgrave هستند، اما وقتی با آن مبارزه کردم، دویدن بیشتری لازم بود و مبارزه در منطقه وسیع‌تری اتفاق افتاد. اما شاید فقط بی‌تجربگی من با اژدهایان در آن زمان بود که باعث شد وقتی در خطر یا شک بودم، به حالت پیش‌فرض مرغ بی‌سر خودم بروم.

سر اژدها نقطه ضعف آن است و اگر بتوانید به آن نقطه ضربه بزنید، آسیب بیشتری به آن وارد می‌شود. می‌توانید روی سر قفل کنید، اما از آنجایی که زیاد حرکت می‌کند، ضربه زدن با حملات دوربرد آسان نیست. من در کل متوجه شدم که قفل کردن روی بدن اژدها مؤثرتر است - اگرچه هر تیر به بدن آسیب کمتری نسبت به سر وارد می‌کند، اما تعداد بیشتری از آنها در واقع به هدف برخورد می‌کنند. و تیرهایی که به هدف نمی‌خورند مهم نیستند.

به هر حال، وقتی اژدها بالاخره بعد از اینکه مقدار کمی تیر خرج کرده بودم، کشته شد، مسیر گنجینه‌های شیرینی که از آنها محافظت می‌کرد باز شد و توانستم کلید قلعه را بردارم، که معلوم شد اصلاً قلعه نیست، بلکه آکادمی برای افراد به اصطلاح خیلی باهوش است. می‌دانید این یعنی چه. کتاب. من قلعه‌ای پر از طلا یا چیزی شبیه به آن را ترجیح می‌دادم. باورم نمی‌شود که واقعاً با یک اژدها بر سر دسترسی به کتابخانه جنگیدم! ;-)

در Bluesky به اشتراک بگذاریددر فیسبوک به اشتراک بگذاریددر لینکدین به اشتراک بگذاریددر Tumblr به اشتراک بگذاریددر X به اشتراک بگذاریددر لینکدین به اشتراک بگذاریدپین در پینترست

میکل کریستنسن

درباره نویسنده

میکل کریستنسن
مایکل خالق و صاحب miklix.com است. او بیش از 20 سال تجربه به عنوان یک برنامه نویس حرفه ای کامپیوتر / توسعه دهنده نرم افزار دارد و در حال حاضر به طور تمام وقت برای یک شرکت بزرگ فناوری اطلاعات اروپایی مشغول به کار است. هنگامی که وبلاگ نویسی نمی کند، اوقات فراغت خود را صرف مجموعه وسیعی از علایق، سرگرمی ها و فعالیت ها می کند، که ممکن است تا حدی در موضوعات مختلف پوشش داده شده در این وب سایت منعکس شود.